نویسنده: حسین شقاقی
ارتباط عقل و ایمان و سؤال تقدم و تأخر هر یک نسبت به دیگری همواره برای فلاسفه و متألهان مطرح بوده است. در سلسله نوشتارهای «عقل و ایمان» پاسخهای عمده فلاسفه غربی جدید و متألهان اسلامی و غربی را به این مسأله بررسی میکنیم. در نوشتارهای قبلی عقلگرایی حداکثری، ایمانگرایی کرکگور، ایمانگرایی ویتگنشتاین، انتقادها به عقلگرایی، ریشههای ایمانگرایی در مسیحیت قرون وسطی و عقلگرایی انتقادی را بررسی کردیم. در این نوبت به بررسی ایمان عقلی کانت میپردازیم.
مسألهی اصلی کتاب نقد عقل محض کانت این بود که «متافیزیک (یا مابعدالطبیعه) چگونه ممکن است؟» او در این کتاب از چگونگی حصول مفهوم کاملترین ذات بحث میکند. فیلسوفان پیش از کانت، بویژه در قرون وسطی از این مفهوم بحث کردند و آن را مقدمهای برای اثبات وجود خدا قرار دادند. آنسلم از جمله همین فیلسوفان قرون وسطی است که برهان او مهمترین برهان اثبات وجود خدا به این شیوه است. دکارت در برهان آنسلم تصحیحاتی انجام داد و آن را به شکلی نو مطرح کرد. بر اساس این برهان، ما درون خود مفهوم و تصوری از کاملترین ذات که به هیچ چیز محدود نیست داریم. وجود این تصور درون ما نشاندهنده وجود چنین موجودی است، چون اگر این موجود وجود نداشته باشد، از یک کمال (یعنی همان وجود) بیبهره خواهد بود و بنابراین دیگر کاملترین ذات نخواهد بود؛ یعنی کاملترین ذات، کاملترین ذات نخواهد بود. بنابراین اگر کاملترین ذات، موجود نباشد، ما در ذهن خود دچار تناقض میشویم. پس کاملترین ذات وجود دارد و او همان خداست، بنابراین وجود خدا از طریق عقل اثبات شد.
اما کانت این برهان را نپذیرفت. او در سنجش خرد ناب اثبات کرد که مفهوم و تصور ذاتی که هیچ نقصی در آن نیست، چندان دارای محتوا و معنا نیست. ما هیچ شناختی از این ذات نداریم. شناخت تنها از طریق تجربه حسی حاصل میشود. به عبارت دیگر، به نظر کانت، ماده شناخت میبایست از طریق تجربه حسی در اختیار انسان قرار گیرد. اما از مفهوم کاملترین ذات، هیچ تجربه حسی در اختیار انسان قرار داده نمیشود. پس ما به این مفهوم، شناختی نداریم. پس اثبات وجود خدا از این طریق حاصل نمیشود: « از آنچه در ورای مرزهای تجربه نهفته است، اطلاعی نداریم. مثلا میتوانیم از راه تفکر علّی عناصر تجربه را به هم بپیوندیم، ولی نمیتوانیم از این راه جهان یا بخشی از جهان را به خدا بپیوندیم، چون خدا جزو جهان تجربه نیست.» (دریای ایمان، ص169) این به معنای آن است که ما از خدا چیزی نمیدانیم. به عبارتی، تا اینجا موضع کانت در قبال مسألهی خدا، لاادریگری است.
اما این همه آنچیزی نیست که کانت درباره خدا و ایمانِ به او اظهار کرده است. کانت در 2 کتاب خود، به نامهای نقد عقل محض و نقد عقل عملی، نظرات خود در باب عقل و انواع کارکرد آن را مطرح میکند.
محدوده کارایی عقل نظری قلمرو شناخت تجربی ماست. محدوده عقل عملی هم اراده ماست. بنابراین عقل دارای حدودی است و فراتر از این حدود، کارایی ندارد. در کتاب نقد عقل محض که بحث از عقل نظری مطرح است، کانت اظهار میدارد که مسألهی خدا و ایمان به او فراتر از قلمرو عقل نظری است. ولی این به معنای نفی خدا از سوی کانت نیست، بلکه او معتقد است: با ایمان به خدا، تناقضی برای انسان ایجاد نمیشود بلکه بعکس، ایمان به خدا باعث میشود مجموعه معرفتی انسان نظم و قوام یابد. (هر چند خود ایمان جزئی از این مجموعه معرفتی نیست) تصور خدا به عنوان تصوری که خود در سلسله تجربهها قرار ندارند، به سود تجربه است و ارتباط و وحدت تجربیات را قابل درک میکند. تصور خدا اصلی است که در کاربرد فاهمه ما، تلائم و تمامیت و وحدت تألیفی کامل ایجاد میکند و در نتیجه، اعتبار آن منحصر به تجربه است، اما منحصر به کل تجربه. (رک: تمهیدات ص 200) بنابراین این تصور مبدا‡ وحدت سیستماتیک قوه شناسایی است و در واقع نظامبخش قوه شناسایی ماست و البته نه قوامبخش آن. کانت به این طریق، محدوده عقل را تنگ کرد تا جایی برای ایمان گشوده شود.
مسألهی خدا و کاملترین ذات در اندیشه کانت، صرفا به کتاب نقد عقل محض او محدود نشد. او در کتاب نقد عقل عملی این مسأله را مجددا در ذیل فلسفه اخلاق خود مطرح کرد. به باور کانت، همانگونه که در بحث از خرد نظری (عقل نظری) بحث از معرفت و شناسایی است و گزارههایی که مطرح میشود مثلا از این نوع است که «الف، ب است»، بحث از خرد عملی، حول گزارههایی از این نوع است که «الف باید ب باشد.» (مثل «انسان باید به حقوق دیگران احترام بگذارد.)» این بایدها از طریق تجربه حسی حاصل نشده است. اگر بخواهیم با اصطلاحات کانت سخن بگوییم، باید بگوییم این بایدها پسینی نیستند. (پسینی یعنی آنچه از طریق تجربه حسی داده میشود.) این بایدها پیشینی هستند. (فلسفه اخلاق در تفکر غرب، ص209) پس اخلاق، وابسته به تجربه نیست، بلکه پیشینی است، یعنی از عقل عملی انسان ناشی میشود، پس اخلاق خود بنیاد است و به هیچ جایی و امری اعم از امور نظری و تجربی و الهیات وابسته نیست. اما ایمان به خدا یا همان تصور کاملترین ذات در این میان چه جایگاهی پیدا میکند. به نظر کانت، اخلاق وابستگی و نیازی به ایمان ندارد، ولی پیوند ایمان با اخلاق، بیفایده نیست و دارای کارکرد است. به این شکل که ایمان به خدا ضمانتی برای سعادت کسی است که پایبند به اخلاق است.
انسان اخلاقی نباید به خاطر هیچ منفعتی، حتی سعادتمند شدن، مقید به اخلاق باشد؛ چرا که در این صورت عمل او نه عمل اخلاقی که یک نوع معامله و تجارت خواهد بود. اما قائل شدن به اینکه انسان اخلاقی در نهایت به سعادت نخواهد رسید، معقول نمینماید. مقصود کانت از سعادت «وضعیت یک موجود متعقل در عالم است، به گونهای که در همه هستی او همه چیز مطابق خواست و ارادهاش جریان دارد.» (نقد عقل عملی، ص205) چنین وضعیتی برای انسان در طبیعت این جهانی حاصل شدنی نیست؛ چرا که در این جهان با طبیعتی مواجهیم که مطیع قوانین فیزیکی خاص خود است، نه مطیع اراده انسانی و مختار ما. بنابراین اگر ایمان دینی را بپذیریم (یعنی وجود خدا و زندگی پس از مرگ) سعادت انسان اخلاقی تضمین خواهد شد. پس ایمان، سعادت کسی را که اخلاقی زندگی میکند، تضمین میکند.
پس ایمان به وجود خدا به عنوان علتی برای همه طبیعت، که از خود طبیعت متمایز است و دربردارنده مبدا هماهنگی دقیق سعادت با اخلاق است، عقلا باید مسلم گرفته شود. (نقد عقل عملی، ص6 205) بنابراین ایمان به وجود خدا به تکلیف اخلاقی پیوند میخورد. یعنی فرض وجود خدا از نظر اخلاقی ضروری است و اگر انسان به خدا معتقد نباشد، نمیتواند پایبند اخلاق باشد. (درسهای فلسفه اخلاق، ص115)
مجددا ذکر این نکته را لازم میدانم که کانت قانون اخلاق و درک و دریافت آن را مستقل از ایمان و عالم دیانت میداند، ولی در نهایت نتیجه میگیرد که فرد مومن قانون اخلاق را بدرستی فرمان خداوند میداند. (فلسفه کانت، ص 323) پس شریعتِ منهای اخلاق در نزد کانت وجود ندارد، بلکه میزان اعمال ما را اخلاقِ خودبنیاد که هر انسانی با عقل خود قادر به درک و تایید آن است، تعیین میکند. برای کانت بدون اخلاق دیانت ممکن نیست. البته هستند کسانی که در عین این که فاقد اخلاقند معتقدند که دین دارند، اما چنین دینی متکی بر فرهنگ و سنت است. (رک: درسهای فلسفه اخلاق، ص112)
بنابراین کانت در دو کتاب خود به نامهای نقد عقل محض و نقد عقل عملی، ایمانی را مطابق با عقل مطرح کرد که میتوان از آن به «ایمان عقلی» تعبیر کرد. این ایمان از طریق عقل و استدلال تبیین شده و از هرگونه شریعت و کتاب مقدس مستقل است.
منابع:
1- کانت، درسهای فلسفه اخلاق، منوچهر صانعی.
2- کورنر، فلسفه کانت، فولادوند.
3- کانت، نقد عقل عملی، رحمتی.
4- فلسفه اخلاق در تفکر غرب.
5- کانت، تمهیدات، حداد عادل.
6- دان کیوپیت، دریای ایمان، کامشاد.
منبع: جام جم
نظرات